گلعذاري ز گلستان جهان ما را بسمن و همصحبتي اهل ريا دورم بادقصر فردوس به پاداش عمل مي بخشندبنشين بر لب جوي و گذر عمر ببيننقد بازار جهان بنگر و آزار جهانيار با ماست چه حاجت که زيادت طلبيماز در خويش خدا را به بهشتم مفرست |
|
زين چمن سايه آن سرو روان ما را بساز گرانان جهان رطل گران ما را بسما که رنديم و گدا دير مغان ما را بسکاين اشارت ز جهان گذران ما را بسگر شما را نه بس اين سود و زيان ما را بسدولت صحبت آن مونس جان ما را بسکه سر کوي تو از کون و مکان ما را بس |